به گزارش مشرق، همه میدانیم که مدرسه رفتن و درس خواندن قوانین و آداب خاص خودش را دارد و اینطور نیست که دانشآموزان به هر شکل و با هر وسیلهای راهی مدرسه شوند و کسی با آنها کاری نداشته باشد، اما مدرسه چنگیزپور به واقع داستان و روایتهای دیگری دارد که قوانین آن در هیچ کتابی نوشته نشده است.
بچههاییکه نانآور خانوادهاند
برای اینکه اشتباه نکنید از همین ابتدا بگویم که مدرسه چنگیزپور نه مدرسه کودکان کار است و نه وابسته و زیرمجموعه کمیته امداد و بهزیستی! یک مدرسه کاملا عادی و دولتی که زیر نظر اداره آموزشوپرورش منطقه ١٦ فعالیت دارد، درست مثل دیگر مدارس شهرمان، اما با این تفاوت که مدیریت مجموعه با بچههایی که به هر طریق مجبورند کار و کسب را در کنار درس و تحصیل داشته باشند راه میآید و از لحاظ روحی و روانی حمایتشان میکند.
مدیر مدرسه چنگیزپور، درباره حالوهوای خدمت در این واحد آموزشی و بین دانشآموزانی که هر کدامشان با مسائل مختلفی دستوپنجه نرم میکنند، میگوید: «بچههایی که در این مدرسه درس میخوانند لزوما شاغل و مشغول به کار نیستند، اما تحصیل این گروه از دانشآموزان در اینجا بلامانع است و من و همکارانم با جدیت برای ادامه تحصیل این بچهها تلاش میکنیم.»
از مدیر مدرسه سوال میکنم که داستان چرخهای باربری که درگوشه حیاط جاخوشکرده، چیست؟ چشمانش تر میشود و میگوید: «اینها وسیله امرار معاش تعدادی از دانشآموزان مدرسه است که حتی برای بابای مدرسه ارزش زیادی دارند و مثل چشمانش مراقبشان است تا مبادا کسی با خودش ببرد. حقیقت این است که این بچهها را به زور و زحمت پای درس و کلاس نگه داشتهام. مثل یکیشان که بعد از طلاق پدر و مادرش به اجبار پیش پدربزرگ سالخوردهاش زندگی میکند و برای اینکه در خرج و مخارج زندگی کمک حال خانواده باشد بعد از مدرسه یکراست به محل کارمی رود. وضعیت زندگی این بچهها تقریبا شباهت زیادی با هم دارد و مجبورند کار کنند. این چرخهای باربری هم برای بچههای من است. نمیدانید وقتی با انگشتان نحیفشان میله چرخدستی را محکم میگیرند قیافهشان چقدر مردانه و پرغرور میشود.»
ما از این بچهها چیزهای زیادی یاد میگیریم
«معصومه منافی»، حق مادری بر گردن این بچهها دارد و این حسی است که دانشآموزان مدرسه نیز نسبت به او پیدا کردهاند و برای همین گاهی وقتها که دلشان میگیرد و غم و غصه راه گلویشان را میفشارد با «مامان معصومه» درددل میکنند و او سنگ صبور و غمخوار بچهها میشود. او از اینکه در این مدرسه به این بچهها خدمت میکند روزی هزار بار خدا را شکر میکند.
منافی می گوید: «شاید برایتان جالب باشد که گاهی وقتها من و همکارانم از این بچهها چیزهای زیادی یاد میگیریم و به همین دلیل نسبت به آنها احساس دین میکنیم. دانشآموزانی که در این سن و سال غیرت، غرور و مردانگی دارند و به جای اینکه اوقات فراغتشان را در کوچهها و بوستانها به بازی و سرگرمی بگذرانند، در کارهای مختلفی مشغول هستند و نان بازویشان را میخورند. حالا شما بگویید که این بچهها فرشته نیستند؟ آیا نباید قدر اینها را بدانیم؟»
چرخهای دستی افتخار مدرسه است
تا به حال دیدهاید یا شنیدهاید که تعدادی چرخدستی افتخار مدرسه باشد. تعجب نکنید چرا که مدرسه چنگیزپور این ویژگی را دارد. یعنی برای مدیر و معلمهای این مدرسه این چرخدستیهایی که هر روز در گوشه حیاط به دیوار تکیه داده میشوند خیلی با ارزشتر از هزاران مدال و کاپ قهرمانی است.
منافی در باره کار و تحصیل دانش آموزان چنگیزپور به نکته جالی اشاره میکند و میگوید: «اینجا تنها مدرسهای در تهران است که بچهها میتوانند با چرخدستی وارد و بعد از کلاس درس از آن خارج شوند. در اینجا شرایطی برای دانشآموزان فراهم کردهایم که بدون دغدغه درس بخوانند و کمک خرج خانوادهشان باشند. معلمها اگر ببینند بچهها افت تحصیلی پیدا کردهاند، کمکشان میکنند تا از دیگر دانشآموزان عقب نمانند حتی شده در اوقات ناهار و نماز مدرسه.»
معلم مدرسه چنگیزپور ادامه میدهد: «هرچند همه معلمها دلسوزند و همه تلاش خود را برای قبولی بچهها میکنند، تعدادیشان نمره نمیآورند و مجبورند در تابستان درکلاس و امتحانات تابستانی شرکت کنند. به نظر من و همکارانم قبولیهای شهریور ماه این مدرسه خیلی قابل احترام هستند، چون برای خودشان مردی شدهاند و دستانشان بوی نان حلال میدهد.»
مدرسه چنگیزپور در محدوده بازار بلورفروشان شوش و راسته صابونیان قرار گرفته بنابراین موقعیت برایشان به وجود آمده تا دانشآموزان این مدرسه بعد از کلاس درس با چرخدستیهایشان برای مشتریها باربری کنند و عصرها که بازار خلوت میشود با گرفتن دستمزد روزانهشان راهی خانه میشوند و فردا و فرداهای دیگرتکرار و روز از نو روزی از نو.
این بچهها با آبروتر و شریفتر از آن هستند که دستی پیش کسی دراز کنند. ما هم میتوانیم در گذر ایام به این مدرسه متفاوت تهران سری بزنیم و شادیهایمان را با آنها تقسیم کنیم.